زندگینامه زیبا و تکان دهنده شهید شاهرخ ضرغام حر انقلاب
قسمت چهارم:
✨ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه لیلا، حسین وحدت، حبیب دولابی همه این افراد به جرم همکاری با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند) و چند تا دیگه از گنده لاتهای شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اینها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود. من هم همراه شاهرخ بودم.
جلسه که شروع شد نماینده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستیم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اینه که ما رو کمک کنید. توی تظاهراتها شما جلوی مردم رو بگیرید، مردم رو بزنید. ما هم از شما همه گونه حمایت میکنیم. پول به اندازه کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت. جوایز خوبی هم از طرف اعلی حضرت به شما تقدیم خواهدشد.
✨جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچهها و آدم هاشون میگفتن و پول میگرفتن، اما شاهرخ گفت: باید فکر کنم، بعداً خبر میدم. بعد هم به من گفت: الان اوایل محرمِ، مردم عزادار امام حسین علیه السلام هستند. من بعد از عاشورا خبر میدم.
✨عاشق امام حسین علیه السلام بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت. این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت.
راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامههای محرم او بود. هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه در میدان قیام میآمد. بعد همراه دسته عزادار حرکت میکرد. پیرمرد عالمی به نام حاج سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود.
✨در عاشورای سال پنجاه وهفت، ساواک به بسیاری از هیئتها اجازه حرکت در خیابان را نمیداد. اما با صحبتهای شاهرخ، دسته هیئت جوادالائمه مجوز گرفت. صبح عاشورا دسته حرکت کرد. ظهر هم به حسینیه برگشت.
✨حاج سید علینقی تهرانی در روز عاشورا برای ما میگفت: نور ایمان را ببینید، این آقای خمینی بدون هیچ چیزی و فقط با توکل برخدا، با یک عبا و لباس ساده به مبارزه پرداخته، اما شاه خائن با این همه تانک و توپ از پس او برنمی آید.
شاهرخ که ساکت و آرام به سخنان حاج آقا گوش میکرد وارد بحث شد و گفت: اتفاقاً من هم به همین نتیجه رسیدهام. حاج آقا شما خبر نداری. نمیدانی توی این کابارهها و هتلهای تهران چه خبره، اکثر این جور جاها دست یهودیهاست، نمیدونید چقدر از دخترای مسلمون به دست این نامسلمونها بیآبرو میشن.
شاه دنبال عیاشی خودشه، مملکت هم که دست یه مشت دزدِ طرفدار آمریکا و اسراییلِ، این وسط دین مردمه که داره از دست میره.
وقتی بحث به اینجا رسید حاج آقا داشت خیره خیره تو صورت شاهرخ نگاه میکرد، بعد گفت: آقا شاهرخ، من شما را که میبینم یاد مرحوم طیب میافتم.
طیب تو روزگار خودش گنده لاتی بود برای خودش و وابسته به دربار بود. همین آقای طیب را بعد از پانزدهم خردادماه گرفتند و گفتند شرط آزادی تو این است که به امام خمینی دشنام بدهی. بعد هم بگویی به من پول داده تا مردم را بریزم توی خیابان ها. اما او عاشق امام حسین بود و آزادمرد بود.قبول نکرد.گفت من تا حالا آقای خمینی را ندیده ام و دروغ نمی گویم و داخل همین تهران طیب را به رگبار بستند.
بعد آقای تهرانی فرمودند آقا شاهرخ، طیب این درس عاشورا را خوب فهمیده بود که مرگ با لذت بهتر از زندگی با ذلت است.
شاهرخ میاندار دسته بود. محکم و با دو دست سینه میزد. نمیدانم چرا اما آنروز حال و هوای شاهرخ با سالهای قبل بسیار متفاوت بود. موقع ناهار، حاج آقا تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا، مردم به خانههایشان رفتند. حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد. ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم. صحبتهای او به قدری زیبا بود که گذر زمان را حس نمیکردیم.
این صحبتها تا اذان مغرب به طول انجامید. بسیار هم اثر بخش بود. من شک ندارم، اولین جرقههای هدایت ما در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز، بعد از صحبتهای حاج آقا و پرسشهای ما، حُر دیگری متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از عاشورا،
حُرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت عاشورایی حضرت امام رحمت الله علیه
ادامه دارد…
پیج شهید شاهرخ ضرغام