*ذره و آفتـــــــــــــــــاب*
اگر پــــــــــروا کنی؛ پــــــــر وا می‌کنی!!!







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند




جستجو







رتبه





آمار


  • امروز: 15
  • دیروز: 18
  • 7 روز قبل: 83
  • 1 ماه قبل: 511
  • کل بازدیدها: 13970



  • نمایش آنلاین


    Online User



    نمایش آمار بازدید


     
      یک دقیقه تفکر ...

    #یک_دقیقه_تفکر
    سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
    اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
    اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
    نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!
    اما خبری از پول نبود…
    به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
    گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!

    گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
    و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی، می رسونمت

    حالا خدای من
    من مسیر زندگیم رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
    اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام
    فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت

    خدایا ما رو می رسونی؟
    یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟

    الهی و ربی من لی غیرک.

    موضوعات: جملات ناب
    [دوشنبه 1396-11-30] [ 09:13:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      جملات ناب ...

    #جملات_ناب

    خوشبختی گاهی آن‌قدر دم دستمان است که نمی‌بینیمش!
    که حسش نمی‌کنیم!
    چایی‌ای که مادر برایمان می‌ریخت و می‌خوردیم، خوشبختی بود…
    دست‌های بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود…
    خنده‌های کودکی‌هایمان، شیطنت‌ها، آهنگ‌های نوجوانی‌مان، خوشبختی بود…
    اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم…
    چای را به غرغر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است!
    سرد یا داغ است!
    زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم!
    گفتند ساکت، مردم خوابیده‌اند و ما غرغر کردیم و توپمان را محکم‌تر به دیوار کوبیدیم!
    خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید!
    اما حالا، رفیق جانم، هرکجا که هستی، هر چندساله که هستی، با تمام گرفتاری‌های تمام نشدنی که همه‌مان داریم،
    امروز را، قدر بدان…
    خوشبختی‌های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن.
    روز عشق را بهانه کن، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش،
    برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمی‌لرزد،
    هنوز هست،
    بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست،
    برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت،
    یا یک بوسه‌ی پنهانی حتی،
    رفیق جانم! خوشبختی‌ها ماندنی نیستند،
    اما می‌شود تا هستند، زندگی‌شان کرد، نفسشان کشید.
    یادمان باشد، بزرگ‌ترین خوشبختی عشق است…


    موضوعات: جملات ناب
    [دوشنبه 1396-11-23] [ 09:53:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      جملات ناب ...

    #جملات_ناب

    راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد..

    همان جا شروع به شکایت از خدا کرد:《خدایا پس تو داری اون بالا چکار میکنی؟؟و…..》

    در همین حال،چون خسته بود،خوابش برد.
    وقتی صبح از خواب بیدار شد..
    از شکایت شب گذشته اش خیلی شرمنده شد..

    ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!!
    『همه ما امکان به خطا رفتن را داریم..

    پس اگــر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمیرود،شکایت نکنیــــم!!….شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگــاه باشد…

    موضوعات: جملات ناب
     [ 09:52:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      پنج درس آموزنده و ارزشمند از امام صادق علیه السلام ...


    پنج درس آموزنده و ارزشمند از امام صادق علیه السلام

    1. مرحوم قطب الدّين راوندى روايت كرده است :

    روزى از امام جعفر صادق عليه السلام سؤ ال كردند: روزگار خود را چگونه سپرى مى فرمائى؟

    حضرد در جواب فرمود: عمر خويش را بر چهار پايه و ركن اساسى سپرى مى نمايم:

    مى دانم آنچه كه روزى براى من مقدّر شده است ، به من خواهد رسيد و نصيب ديگرى نمى گردد.

    مى دانم داراى وظائف و مسئوليّت هائى هستم ، كه غير از خودم كسى توان انجام آن ها را ندارد.

    مى دانم مرا مرگ در مى يابد و ناگهان بدون خبر قبلى مرا مى ربايد؛ پس بايد هر لحظه آماده مرگ باشم .

    و مى دانم خداى متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و بايد مواظب اعمال و حركات خود باشم .(1)

    2. در روايات متعدّدى وارد شده است :

    هرگاه كه امام جعفر صادق عليه السلام در باغستان و مزرعه ، بيل در دست داشته و مشغول كشاورزى و كارگرى مى بود؛ و اصحاب و دوستان ، حضرت را با آن حالت مشاهده مى كردند، عرضه مى داشتند: ياابن رسول اللّه ! چرا در اين موقعيت خود را به زحمت انداخته ايد؟!

    اجازه فرمائيد تا ما كمك كنيم و شما استراحت نمائيد؟

    حضرت در جواب مى فرمود: مرا به حال خود وا گذاريد، من علاقه مندم كه خداوند مرا در حالتى مشاهده نمايد كه با دست خود زحمت مى كشم و كار مى كنم و جسم خود را براى بدست آوردن روزى حلال به زحمت و مشقّت انداخته ام .(2)

    3. بعضى از بزرگان همانند مرحوم إربلى حكايت كرده اند:

    روزى مگسى بر صورت منصور دوانيقى نشست و منصور با دست خود آن را دور ساخت ، مگس بار ديگر برگشت و بر همان جاى اوّل نشست و باز منصور آن را دور كرد.

    و اين كار چند مرتبه تكرار شد تا آن كه منصور به خشم آمد، در همان حال ، امام جعفر صادق عليه السلام وارد شد.

    منصور گفت : ياابن رسول اللّه ! خداوند متعال براى چه مگس را آفريده است ؟

    حضرت در پاسخ فرمود: براى آن كه به وسيله آن ، جبّاران را ذليل و متواضع گرداند.(3)

    4. مرحوم نراقى در كتاب ارزشمند خود آورده است:

    شخصى نزد امام جعفر صادق عليه السلام حضور يافت ؛ و عرضه داشت : ياابن رسول اللّه ! پدرم پير و ضعيف گشته است به طورى كه همانند بچّه كوچك بايد در خدمت او باشم ؛ و نيز او را براى قضاء حاجت بغل مى كنم .

    حضرت فرمود: چنانچه توان داشته باشى بايد اين كار را ادامه دهى ؛ و نيز بايد با كمال ملاطفت و مهربانى برايش لقمه بگيرى و دهانش بگذارى .

    و انجام اين امور فرداى قيامت ، راه ورود به بهشت را برايت آسان مى گرداند.(4)

    5. صفوان جمّال حكاين كند:

    روزى در خدمت آن حضرت بودم ، كه فرمود: اى صفوان ! آيا تعداد سفيران و پيامبرانى را كه خداوند متعال براى هدايت بندگان ؛ مبعوث گردانيده است ، مى دانى ؟

    عرض كردم : خير، نمى دانم .

    امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند يك صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بر انگيخت و به همان تعداد نيز وصىّ و جانشين منصوب و معرّفى كرده ، كه تمامى آن ها اهل صدق حديث و اداى امانت و زاهد در امور دنيا بوده اند.

    سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: خداوند متعال پيغمبرى بهتر و با فضيلت تر از حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله نفرستاد.
    و نيز جانشينى بهتر و با فضيلت تر از جانشين آن بزرگوار يعنى ؛ حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام معرّفى نكرده است .(5)

    پی‌نوشت ها:

    1- مستدرك الوسائل : ج 12، ص 172، ح 15.
    2- كافى : ج 5، ص 76، بحارالا نوار: ج 47، ص 57، وافى : ج 17، ص 30 و 36.
    3- كشف الغمّة : ج 2، ص 373.
    4- جامع السّعادات : ج 2، ص 265.
    5- بحارالا نوار: ج 16، ص 352، به نقل از اختصاص شيخ مفيد.

    موضوعات: جملات ناب
    [سه شنبه 1394-05-20] [ 03:50:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      سلامتی مردان مرد ...

    سلامتی مردان مرد


    سلامتیِ مردایی که دیروز داشتن پوکه فشنگ میشمردن
    ولی
    امروز دارن غصه هاشونو میشمارن...


    سلامتیِ اونایی که دیروز تو جبهه ی جنوب ، تو گروهان شناسایی بودن
    ولی
    امروز تو گوشه آسایشگاه واسه همه ناشناس موندن...


    سلامتیِ اونایی که عکس های جبهشون تو آلبومِ خونشونه و کشوی کمد آسایشگاه ،
    نه روی میز ریاست..!


    سلامتیِ اونایی که واسه این خاک جنگیدن ،
    اونایی که غيرتو مردونگیشون رو با هیچی معامله نکردن ..
    اونایی که رفتن و بر نگشتن…


    سلامتیِ مردان مَرد…!

    موضوعات: جملات ناب
    [چهارشنبه 1394-05-14] [ 10:37:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت